رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ماهور

#پارت_۶۵

هردوشون ریز میخندیدن ک زدم زیر خنده!
سپهر: به مام بگین بخندیم!
فاطی چشمکی زد بهشون : خصوصیه! بین خودشون!!!
چشامون چارتا شد و به سرفه افتادم اخه منو ماهور! خصوصی!؟
لیوان کافی و گرف سمتم
سپهر: نکنید بابا حرف درنیارید واسه ابجیم...
فاطینا: حتما!
اخیش چه خوشگذشت این 24ساعت...
شبم رفتیم شهربازی و کلی گشتیم شامو بیرون خوردیم و برگشتیم خونه پادینا اینا... ملیس همه رو کشید بیرون تو حیاط و گف پانتومیم بازی کنیم!
دو گروه شدیم منو بهار ماهور و سپنتا باهم ملیسو سامی و فاطینا و رامین باهم پادینا و سپهرداور مثلا...
ی چیزایی میگف اجرا کنیم میموندیم توش جر دادیم خودمونو نمی فمیدن بعضیاشو واسه بعضیاشم که روده بر شدیم خصوصا وقتی سپنتا صحنه توالت رفتنو ترسیم میکرد!
_ اخ ملیسا خدا بگم چیکارت نکنه مردم دختر! چ پیشنهادی بود
ملیس: قربونت، حالام ساعت 1 کم کم بخابید که ما فردا باید بریم!
پادینا: چقد خوش گذشت باهاتون واقعا
_ اره دیگ مگ میشه با دوستای من بد بگذره!!
همه گی رفتیم بخابیم و منو فاطی وسایلارو از بیرون برداشتیم اوردیم آشپزخونه
فاط : واقعنی خیلی خوبن دوستات خیلی بهم خوش گذشت مرسی عزیزم!
_شما که عشقی خیلی کمکم کردی! من مدیونتم ک!
فاط: نه عزیزم چه حرفیه! راستی خیلی م بهش میای!
میخاسم چیزی بگم ک ماهور اومد
فاطی اروم گف چ حلال زاده
با لبخند برگشتم سمت ماهور فاطینام به بهونه خاب رفت بیرون حالا نکه ما چه حرفی داریم باهم!
_چیزی میخوای؟!
+ بازم مسکن!
به همدیگه نگا کردیم و زدیم زیر خنده!
_ بازم برم مچ گیری! باز مث دزدا بیای بالاسرم
+ باز ببرمت تو اتاق باز مث چی بچسبی... با صدای ملیس حرفش قطع شد!
ملیسا : چشمم روشن باز تو بغل همدیگه!
بزور جلو خودمو میگرفتم نخندم!
ماهور سوتی داد بد سوتی داد!
+ من حرفی ندارم!
ملیس: نبایدم داشته باشی! خب شب خوش ب کارتون برسید!! رفت بیرون اصا واسه چی اومده بود!
قرصو به ماهور دادم .
_ خب دیدی چ خاطراات قشنگی ساختم برات!
+ تا عمر دارم یادم نمیره ، از در بندازنت بیرون از پنجره میای تو! چی بگم! 24 ساعت شلوغ پلوغی بود بش عادت ندارم!
_ چون زندگی تو پر از یکنواختیه!
بهش فک کن! و اعتراف کن به خودت که بهت خوش گذشته! حتی شده با خودت یکی رو راست باش! همین.
تو فکر رف ، همینم جای شکرش باقیه شاید ادم شدی!
_ شب بخیر
رفتم تو اتاق و کنار ملیس خوابیدم!
بهار یه گوشه با گوشیش ور میرفت و فاطینا یه شب بخیر گفت و خوابید
ملیس: خب؟! اینروزا ما غریبه ایم!
دیشب کنار داداشم امشب کنار من شیطون؟!
خندیدم _ نه ملیس اشتبا فک میکنی اخه ببین ماهور اون داداش گاومیش تو با من؟!
ملیس: فکرشم غیرممکنه!
_صد در صد و قضیه رو تعریف کردم
بهار: چ رمانتیک!
_ تو حواست ب ماست!؟...

#دورترین_نزدیک
#میم_نون


#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عاشقانه #تکست_خاص #عشق #تکست_ناب #دخترونه #خاصترین
دیدگاه ها (۶)

رمان دورترین نزدیک

رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت رامین

رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ترانه

رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت سپنتا

تک پارتی از جیهوپ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط